چهل روز گذشت. چهل روز از روزى گذشت كه بعد از آن روزى نبود. چهل روز از روزى گذشت كه مصيبت و بلايش، روزها را شب كرد. چهل روز در غم و اندوه گذشت، چهل روز در اشك و آه گذشت، تا از ابتدا به اينجا برسيم.
اگر تجربه زندگى به ما فقط يك چيز را آموخته باشد، اين است كه بايد صبر كنيم تا حادثهها بگذرند، و آنگاه نگاهِ دوبارهاى به آن داشته باشيم. حالا زمانِ آن رسيده كه دوباره به آن حادثه عظيم نگاه كنيم. از آنچه در ابتدا مىديديم، ديگر چيزى بر جا نمانده است. اگر در ابتدا، غم و اندوه و ماتم بود، اما حالا ديگر چيزى به جز زيبايى، عشق و وفا نيست. آرى، چهل روز زمان برد تا فاصله ميان آزاد مرد بودن و دين دار بودن را طى كنيم.
چهل روز زمان برد تا دريابيم كه اباعبدالله، براى چه به شهادت رسيد. چهل روز زمان برد تا دريابيم كه او به خاطرِ حكومت و مقام، ثروت و اعتبار، به كربلا قدم نگذاشت. چهل روز زمان برد تا دريابيم كه اباعبدالله، نه براى دنيا، كه براى آخرت به شهادت رسيد. نه براى ما، كه براى خدا قدم به ميدانِ نبرد گذاشت.
چهل روز زمان برد تا دريابيم كه چگونه لقمههاى حرام، زندگى را به آتش تبديل مىكند. آتشى كه ديگر مهار نمىشود و همچون دوزخى سهمگين، زندگى را فرو مىبلعد و مىسوزاند. چهل روز زمان برد تا دريابيم كه مىتوان چشم داشت و نديد، مىتوان گوش داشت و نشنيد، مىتوان زبان داشت و سخن نگفت. مىتوان حقيقت را ديد، اما به راحتى انكارش كرد.
چهل روز زمان برد تا دريابيم كه امر به معروف و نهى از منكر چيست. چهل روز زمان برد تا دريابيم كه چه فاصله اندكى ميانِ بهشت و دوزخ و البته دورخ و بهشت است. اگر كمى زودتر برسى، به بهشت مىروى، و اگر ديرتر بيايى، راهىِ دوزخ مىشوى. خوشا به حالِ آنان كه زودتر رسيدند و بدا به حالِ كسانى كه دير آمدند.
چهل روز زمان برد تا دريابيم كه هنوز هم معجزه اتفاق مىافتد. معجزهاى كه بر نيزه بود و در كوچه و بازار، گردانده شد. چهل روز زمان برد تا دريابيم كه چرا مؤمن اگر دنيا هم زير و رو شود، از جايش تكان نمىخورد. چهل روز زمان برد تا دريابيم كه معناىِ توكل و توسل و بر پا داشتنِ نماز چيست.
چهل روز زمان برد تا دريابيم كه رنجى كه مؤمنين را در دلِ شب مىگرياند، نوشيدن از آبِ فرات نيست، بلكه سيراب شدن از آبِ كوثر است. و چقدر فرق است ميانِ اين نوشيدن و آن سيراب شدن.
چهل روز زمان برد تا دريابيم كه چگونه مىتوان سخن حق را گفت، حتى اگر در غل و زنجير بود. چگونه مىتوان از حق دفاع كرد، حتى اگر زيرِ تازيانه و شلاق بود. چگونه مىتوان حق را ديد، حتى اگر دنيا، نابينا بود.
چهل روز زمان برد تا دريابيم كه عاشورا، فقط يك روز و كربلا فقط يك مكان نيست. كه همه روزها، عاشورا و همه مكانها، كربلاست. چهل روز زمان برد تا دريابيم كه عاشورا، زمانى است كه با خون پرستش مىكنند. با لبهاى خشكى زده، با دستهاى بريده شده، و با سرهاى بر نيزه شده. آنچنان خداوند را پرستيدند، كه ديگر هرگز پرستيده نخواهد شد.
چهل روز زمان برد تا دربايم كه يا اباعبدالله، هر كارى هم كه بكنيم و هر چقدر هم كه بگرييم، نمىتوانيم از غربت و تنهايىِ شما بكاهيم. هر كارى هم كه بكنيم، به شناخت و معرفتِ شما، آن طور كه حقِ مطلب است، دست پيدا نمىكنيم. اما يا اباعبدالله، تقصيرِ از ما، و بزرگوارى از شماست. يا اباعبدالله، ما را نزدِ پروردگارت ياد كن و به خاطر بسپار.
درباره این سایت